جمعه ای صبح با همسر رفتیم سمت تپه های عباس آباد ... برعکس تابستون که اصلا جا پارک گیرمون نمی اومد زمستونش خیلی خلوت و خووبه ... اول رفتیم آب و آتش و بعد بوستان های اون طرفش و پل طبیعت هم واسه اولین بار دیدیدیم ... کلی پیاده روی کردیم و حرف زدیم ... خوب بود خوش گذشت :) تقریبا دو ساعتی تو پارک بودیم برگشتنی هم اول تصمیم داشتیم بریم پرپروک ولی با دیدن کافه ویونا پامون شل شد و رفتیم اونجا اندازه یه پیتزا پیاده شدیم :)) ... یه میز دو نفره ی خوشکل تو طبقه ی دوم کنار دیوار شیشه ایش نشستیم و آفتاب ملس زمستون هم میتابید ... خیلی خوب بود ... همسری یه اسپرسو و بنده یه کافه گلاسه سفارش دادم ... یکمی هم اونجا نشستیم و یاد قدیما کردیم ... بعد همسری زنگ زد به مامانش و گفت ما واسه نهار میایم ... خلاصه نهار هم جای پرپروک رفتیم خونه قرمه سبزی مادرشوهر پز خوردیم ... بعد از ظهر هم مامان و بابا و داداشی اومدن خونمون و یه لازانیا پختیم و خیلی زووود شام خوردیم چون برادر جان باید هشت و نیم میرسید به اونجایی که بعد یه هفته مرخصی باید میرفت :)) ... شب هم من و همسری یه فیلم دیدیدیم به اسم " the great gatsby " که خیلی قشنگ بود ... البته یکم طولانی بود و ما ادامه اش رو شنبه شب دیدیدیم :)) ... داستان مرد ثروتمندی که هر شب تو خونه اش مهمونی های پر زرق و برقی میگیره به این امید که معشوقه ی قدیمیش هم بیاد اونجا و اون رو ببینه و نهایتا به واسطه ی همسایه اش که از پسردایی ِ اون خانم بوده میتونه اون زن رو ببینه و ماجراهایی که پیش میاد و نهایتا بی وفایی آدم ها ...