برگی از عمر

روز نوشت ها

برگی از عمر

روز نوشت ها

14.

دو فروردین 93 :

صبح ساعت نه و نیم از خواب بیدار شدیم . امروز مامان بابای همسری خونه مینشستن تا بقیه بیان عید دیدنی و ما هم برای اینکه خسته نشن برای دوباره اومدن خونه بودیم :)) . اولین مهمون که نزدیکای ساعت یازده اومد عمو ع و خانوادش و دختر و دامادش بودن . بعد از بیست مین که پایین نشستن اومدن بالا خونه ی ما . همین که اون ها رفتند خونه ی برادر همسری عمو "م" به همراه خانوادش و دختر و داماد و بچه هاش اومدن و اون ها یکم نشستن . دیگه ساعت از یک هم گذشته بود که عمه کوچیکه همسری اومدن و قتی رفتن ساعت از دو گذشته بود ... ما خسته از مهمون داری نهار نداشتیم ... من سریع یه پته ی تن ماهی درست کردم و دو تا نیمرو درست کردم و کنار هم خوردیم :) . یه استراحت  کوتاه کردیم و رفتیم برای راند دوم . ساعت نزدیکای چهار عمه "ن" زنگ زد خونمون و گفت دارن میان اینجا ... ما هم شروع کردیم به حاضر شدن ولی خب تا بیان و برن پاین بشینن و بعد هم بالا انقدر شد که ساعت 6 همراه با پسر عمه ی بزرگ همسری اومدن خونمون و یکم شلوغ پلوغ شد . دایی "ح" هم شب ساعت نه اینطورا اومد و ما هم یه قهوه بهشون دادیم :)) . این هم از مهمونای عید دوم فروردین ِ ما . مامان هم خیلی خسته شد دست تنها از مهمون ها پذیرایی کرد و امسال همسری پایین نبود که بتونه کمکش کنه .