برگی از عمر

روز نوشت ها

برگی از عمر

روز نوشت ها

32.

یک شنبه مامان و خاله ی همسر رفتن مشهد ... همسری هم امروز رفته اهواز و فردا برمیگرده ... دوشنبه عید غدیر هم اگر خدا قبول کنه تونستم روزه بگیرم ... صبحش عمه ی همسر اومده بود و ما هم رفتیم بالا ... اتفاقا اونم روزه بود ... دیگه عزیزه دل هم نهار نخورد و منم یه دو تا لقمه افطار کردم و بعدش با هم رفتیم پیتزا مورا.نو ی سعادت آباد ... یکم تجدید خاطرات کردیم و دو تا پیتزا سفارش دادیم ... من که مثل اون بار باز هم دوست نداشتم :)) دیگه به زور یه نصفه خوردم ... همسر جان ولی گویا خیلی راضی بودن ... و این رو به پای کادو و شام سالگرد ازدواجمون گذاشتن :)) ... نه تومن هم حق سرویس اش بود :|کل حسابمون هم شد 57 تومن ! دیگه بدین شکل سالگرد ازدواج ما جمع و جور شد :)) ... مامان هم امروز زنگید گفت که پروازشون افتاده جلو تر و قرار شده پنج شنبه صبح بیان به جای جمعه ... واسه همین منم فردا باید برم خونشون و بدو بدو کارا رو رسیدگی کنم ! بعد نمیدونم بمونم یا برگردم خونه از اینجا بریم فرودگاه یا منم خونه ی مامان اینا باشم شاید مهمون بیاد ؟! نمیدونم چی کار میکنم آخرش ... با برادر هم حرف زدم اونم انگار نمی تونه مرخصی بگیره ! فکر میکنم دو تا عمو ها و بابابزرگ و دایی و خاله و پسرخاله و اینا واسه استقبال باشن ! باید ببینیم چی میشه ...