جمعه ای غروب با همسر رفتیم بیرون بدون ماشین ... اول رفتیم همسر موبایلش رو داد برای تعمیر بعدم بی آر تی سوار شدیم و فردوسی پیاد شدیم ... پیاده رفتیم انقلاب ... ایده ی من بود تازه میخواستم از امام حسین کلا پیاده بریم که همسر گفت راهش خیلی زیاده ... بعدا هم فهمیدم بهتر بود از چهارراه ولی عصر پیاده میرفتیم :دی ... دیگه کلی راه رفتیم و حرف زدیم عجقولانهههه ... هوا هم سررررد بود خیابون ها تقریبا خلوت بود ... یه جوری سوت و کور بود دوست داشتم مغازه ها باز باشه و همه جا نورانی :دی ... برگشتنی هم با هم رفتیم سینما ایر.ان فیلم "شیار143" رو دیدیم سانس ساعت ده ... از کتابفروشی اش هم من کتاب ریحانه ی بهشتی و همسر هم "طاعون " آلبرکامو رو خرید به امید اینکه خونده بشن :دی ... سی دی فیلم " شب های روشن " هم خرید که هنوز ندیدم ... فیلم اش هم فیلم قشنگی بود هر چند با توجه به تبلیغاتش و صحبت هایی که شده بود فکر میکردم خیلی بهتر باشه ولی در کل خوب نبود ... گریه دار بود و یکم ریتمش کند بود ... در واقع تو اکثر فیلم های دفاع مقدس به شهدا میپردازن ولی این در مورد مادر یه شهید یا یه مفقودالاثر و رنج و سختی و انتظاری که کشیدن بود ... فضای خونشون جالب بود و من رو یاد قدیمای مادرجونم و کاراشون مینداخت ... لهجه اشون هم بد نبود ... بازی مریلا زارعی هم خوب بود ... در کل فیلمی بود برای مادرای کشورمون و سختی ها و زحمت هاشون :)