برگی از عمر

روز نوشت ها

برگی از عمر

روز نوشت ها

38.

این روزها درگیر دیسک کمر همسری شدیم ... از دو هفته ی پیش که رفت باشگاه سر کار کلی تردمیل کرد و بعد هم استخر ، وقتی برگشت کم کم شروع کرد به گفتن کمرم درد میکنه :( ... دیگه جدی نگرفتیم اوایل تا هفته ی قبل که رفت اهواز و برگشت و نتونست بلند شه از جاش ... یعنی روز جمعه ای کاملا چهار دست و پا شد ... تکون میخورد احساس درد میکرد تا بعد از ظهرش که دایی اش اومد و معاینه اش کرد و بهش استراحت داد ... یه چهار روزی هم خوابید ولی خب از درد اولش افتاد ولی همچنان سرّی ِ پاش باهاش بود ... رفت ام آر آی و بعدش هم یه روز کلی دنبال دکتر گشتیم تا یه دکتر بیخود همون روز بهمون وقت داد و رفتیم معاینه کرد و عکس رو دید و گفت که دیسک کمر ... چند تا بیرون زدگی داره و باید دو هفته ای استراحت کنه تا خوب شه ... حالا از اون پنج شنبه دیگه کامل استراحته مطلقه ! فقط واسه دست شویی بلند میشه اما بازم تغییر آنچنانی نکرده همچنان وقتی پاش رو بلند میکنه احساس درد میکنه و سرّ شدگی اش هم هنوز هست :( ... حالا یه دکتر ارتوپد وقت گرفتیم واسه یک شنبه ... شاید خودم هم پیش یکی دو تا متخصص مغز و اعصاب ببرم نشون بدم عکسش رو ببینیم چی میشه ... خدا کنه زودتر خوب شه ... خودشم گناه داره ... دیکه آدم چقدر بخوابه ... خسته میشه ...