برگی از عمر

روز نوشت ها

برگی از عمر

روز نوشت ها

61.

با تو خوشبختم ... با تو به هر چیزی که میخوام میرسم ... سی و یک سال پیش دنیا اومدی و حالا تو این پنج سال شدی همه ی دنیای من ...

دوستت دارم بهترین ... 

تولدت مبارک 


+ چرا وقتی خوابی بیشتر دلم برات تنگ میشه و دوست دارم همش بغلت کنم و ببوسمت ؟ 

60.

پیامبر (ص) : 

بشنو از من آنچه را که به دستور پروردگارم می گویم! هیچ مردی نیست که در کارهای منزل به همسرش کمک کند ، مگر اینکه پاداش او به هر تار مویی که بر بدنش روییده باشد، ثواب یک سال عبادتی است که تمام روزهایش را روزه گرفته و تمام شب هایش را به عبادت ایستاده، شب زنده داری کرده باشد. و خداوند به او ثوابی می بخشد که به انبیای صابر خود مثل حضرت داوود و یعقوب و عیسی علیهم السلام بخشیده باشد.

ای علی! کسی که روگردانی و تکبر نکند در خدمت به همسرش بدون حساب وارد بهشت می شود.

ای علی! خدمت به همسر کفاره ( پاک کننده) گناهان کبیره است و خاموش کننده آتش خشم پروردگار جبار و صداق ازدواج با حور العین و این خدمت موجب زیادی خوبی ها و علو مقام است.



59.

دیشب بعد از یه مهمونی و یه خستگی که از تنمون در نمی رفت به خاطر بد خوابی دیشب نشستیم به فیلم دیدن و فیلم "Ex machina"  رو دیدیم . در کل فیلم بدی نبود . یه مقدار تخیلی بود . خلاصه اش از ویکی پدیا : کالب اسمیث (دومهنل گیلسون) یک برنامه‌نویس جوان ۲۶ ساله، که برای شرکت «بلوبوک»، محبوب‌ترین موتور جستجوی وب جهان کار می‌کند. او به طور اتفاقی برندهٔ یک مسابقه شد و جایزهٔ آن گذراندن هفته‌ای در یک ویلای خصوصی واقع در کوهستان بود، که به مدیر عامل اجرایی با استعداد و منزوی شرکت، ناتان بیتمن (اسکار آیزاک) تعلق داشت. اما به محض ورود به ویلا، کالب متوجه می‌شود که ناتان او را برای شرکت در یک آزمون تورینگ انتخاب کرده است و وظیفهٔ او ارزیابی و سنجش خصوصیات یک هوش مصنوعی پیشرفته بود. آزمایش او بر روی اِیوا (آلیسیا ویکاندر) بود، یک ربات انسان‌نمای فوق پیشرفته که هوش هیجانیش بسیار پیچیده، دلربا و فریبنده‌تر از چیزی بود که این دو نفر می‌توانستند تصورش را بکنند. 


58.

دیروز غروب حدودای 6 لباسای رنگی و بهاریمون رو پوشیدیم و رفتیم پیاده روی ... رفتیم یکم هوای فروردین رو نفس بکشیم . و چقــــدر خوب بود پیاده روی تو بلوار کشاورز ، که من تا به حال اونجا پیاده نرفته بودم ... راه رفتن بین درختای سبزی که برگاشون سبز کمرنگه و کلی طراوت و تازگی داره و حال خوب کنه ... از اونجا هم رفتیم پارک لاله و باز پیاده روی و حرف زدن :) ... تا تاریک شدن هوا اونجا بودیم ... دوباری هم نشستیم رو نیمکت ها و استراحت کردیم و خوراکی هایی که همرام آورده بودم رو خوردیم ... آجیل و پرتقال :) ... اومدیم تا چهارراه ولیعصر و رفتیم بستنی شاد یه آیس پک هم خوردیم و کالری های سوزونده رو برگردوندیم :)) ... ولی خیلی خوب بود مخصوصا هوا عالی ، طبیعت عالی ، یار در دست :دی ... 

مرسی عشقـــــــــــم 

 + یه چیزی که خیلی زیاد دیدیم خانومای سیگاری بود :| چقدر زیاد شدن ... حیف نیست میشینن سیگار میکشن ؟ ... یه جوری چندشه برام که یه زن سیگار بکشه اونم تو محیط عمومی ! 

57.

این ماه هم امید ِ ما سرابی بیش نبود :) 

همسرم ، مهم ترین آدم زندگی ِ من ... مرسی که همیشه مواظبی که ناراحت نشم و تا از چیزی ناراحت میشم بدو بدو میخوای از دلم درآری و میگی هر چی تو بگـــــــــــی ...

یعنی عاجقتم مثله قدیما گفتم  :دی